در طول تاریخ جمهوری اسلامی ایران، بسیاری از افرادی که در ابتدا در حمایت از اصول نظام اسلامی بودند، به دلایل گوناگون مسیر خود را تغییر داده و به صفوف مخالفان نظام پیوستهاند. یکی از برجستهترین این گروهها، افرادی هستند که بهعنوان اصلاحطلبان شناخته میشدند و در آغاز با امید به اصلاحات درونسیستمی، برای رفع مشکلات و نواقص جمهوری اسلامی تلاش میکردند. اما با گذشت زمان، برخی از آنان به تدریج به سمت گرایشهای سلطنتطلبانه و بازگشت به رژیم گذشته پهلوی متمایل شدند. این تغییر جهت در دیدگاهها و رویکردهای سیاسی، زمینهساز پرسشها و نقدهای بسیاری شد که در این نوشتار به تحلیل آنها خواهیم پرداخت
چرا اصلاحات در ایران شکست خورد؟
شکست اصلاحات در ایران و تداوم ساختار استبدادی نظام را میتوان از زوایای مختلف بررسی کرد. این ناکامی نه ناشی از یک عامل واحد، بلکه محصول ترکیبی از عوامل ساختاری، نهادی و اجتماعی است. مهمترین دلیل شکست اصلاحطلبان، ساختار غیر دموکراتیک جمهوری اسلامی است. نظام سیاسی ایران مبتنی بر ولایت فقیه با ساختاری پیچیده شکل گرفته که در آن قدرت اصلی در اختیار نهادهای غیرانتخابی مانند مقام رهبری، شورای نگهبان، مجمع تشخیص مصلحت نظام و نهادهای نظامی-امنیتی (نظیر سپاه پاسداران) قرار دارد. این نهادها همواره اصلاحات را محدود کرده و از تحقق تغییرات واقعی جلوگیری کردهاند.
شورای نگهبان با بهرهگیری از نظارت استصوابی، توانسته است صلاحیت نامزدهای انتخابات را رد کند و تنها افرادی را تأیید نماید که به نظام وفادار هستند. این امر، حضور اصلاحطلبان واقعی را در حاکمیت به شدت محدود کرده است. از سوی دیگر، بسیاری از رهبران اصلاحطلب به جای پیگیری اصلاحات بنیادین، تنها به دنبال تغییرات سطحی و جزئی بودند و از پرداخت هزینههای سیاسی و اجتماعی اصلاحات واقعی پرهیز داشتند. در بسیاری از موارد، اصلاحطلبان ترجیح دادند با نهادهای غیرمنتخب سازش کنند و از تعارض مستقیم با آنها اجتناب نمایند. این رویکرد سازشکارانه به تدریج اعتبار آنها را در میان مردم کاهش داد.
در هر مقطعی که اصلاحات به تغییرات واقعی نزدیک شد، نظام با استفاده از سرکوب شدید، از جمله بازداشت، شکنجه و حتی اعدام، مانع تحقق آن شد. نمونههای برجسته این سرکوب را میتوان در اعتراضات سالهای ۱۳۸۸، ۱۳۹۶ و ۱۳۹۸ مشاهده کرد.
نبود ایدئولوژی منسجم نیز یکی از ضعفهای کلیدی اصلاحطلبان بود. آنها هرگز نتوانستند یک ایدئولوژی مشخص و یکپارچه برای جنبش اصلاحات تعریف کنند. برخی از آنان به دنبال اصلاحات تدریجی در چارچوب نظام بودند، در حالی که برخی دیگر به تغییرات رادیکال و گذار به دموکراسی اعتقاد داشتند. با ظهور نسل جدیدی از جوانان که به اصلاحات تدریجی باور ندارند و خواستار تغییرات بنیادین هستند، اصلاحطلبان قدیمی در برقراری ارتباط با این نسل ناکام ماندند.
به این ترتیب، شکست اصلاحات در ایران را میتوان نتیجه ترکیبی از ساختارهای غیر انتخابی، ضعف و پراکندگی اصلاحطلبان، سرکوب حکومتی، بحرانهای اقتصادی و اجتماعی وعدم داشتن یک ایدئولوژی منسجم دانست. این شرایط به نظام جمهوری اسلامی اجازه داده تا با وجود بحرانهای متعدد، همچنان به بقای خود ادامه دهد و از هرگونه تغییر بنیادین جلوگیری کند.
اصلاحات واقعی و بنیادین در ایران، مانند آزادی بیان، آزادی احزاب، و تضمین حقوق بشر، با وجود نهاد ولایت فقیه به دلیل ساختار متمرکز قدرت و اختیارات مطلقه این نهاد، عملاً غیرممکن و هر تلاشی برای اصلاحات به دلیل تضاد ذاتی با ساختار قدرت مطلقه ولایت فقیه با شکست مواجه خواهد شد.
چرخش بسوی سلطنت طلبان
برخی از اصلاحطلبان که در ابتدا امید به اصلاحات درونسیستمی و تغییرات تدریجی داشتند، پس از سالها تجربه و فشارهای شدید حاکمیت، خصوصاً پس از سال 2009 و اعتراضات انتخاباتی که به سرکوب گستردهای منجر شد، احساس کردند که دیگر هیچ جایگاهی در جمهوری اسلامی ندارند. این افراد که در ابتدا سعی داشتند از طریق اصلاحات به تغییرات مثبت برسند، ، به این نتیجه رسیدند که امکان اصلاح واقعی در چارچوب جمهوری اسلامی وجود ندارد. محدودیتهای شدید سیاسی، سرکوب اعتراضات و عدم امکان تغییرات اساسی در ساختار قدرت جمهوری اسلامی باعث شد تا برخی از این افراد به این نتیجه برسند که تنها راه تغییر یا سقوط کامل رژیم است.
تغییر مسیر اصلاحطلبان به سمت سلطنتطلبی نه تنها از نظر سیاسی بلکه از منظر اخلاقی و اجتماعی نیز با نقدهای جدی روبروست. مهمترین نقدهایی که به این تغییر رویکرد وارد است عبارتند از
خیانت به اصول اولیه اصلاحطلبی: اصلاحطلبان، در ابتدا با هدف اصلاحات درونسیستمی و تغییرات تدریجی در چارچوب جمهوری اسلامی وارد سیاست شدند. تغییر جهت آنها به سمت سلطنتطلبی نه تنها نقض اصول اولیه اصلاحطلبی است، بلکه از نظر بسیاری از حامیان جنبش اصلاحات، یک نوع خیانت به اهداف ابتدایی خود به شمار میآید. در واقع، اصلاحطلبان زمانی که به سلطنتطلبی گرایش پیدا میکنند، به نوعی از مسیر خود که در جهت بهبود شرایط اجتماعی و سیاسی در چارچوب جمهوری اسلامی بود، خارج میشوند.
• نادیده گرفتن تاریخ و مشکلات رژیم پهلوی: بسیاری از این افراد که اکنون از سلطنتطلبی حمایت میکنند، به نوعی تاریخ رژیم پهلوی و مشکلاتی که در دوران آن رژیم برای مردم ایران ایجاد شد را نادیده میگیرند. رژیم پهلوی در دوران خود با سرکوب شدید مخالفان، فساد گسترده و وابستگی بیش از حد به کشورهای غربی شناخته میشد. فراموش کردن این تاریخ و تلاش برای بازگشت به آن، نه تنها غیرواقعی است بلکه به نوعی فراموش کردن زحمات و فداکاریهای مردم ایران در انقلاب اسلامی به شمار میآید.
• افتراق بیشتر نیروهای سیاسی: یکی دیگر از نقدهایی که به تغییر رویکرد اصلاحطلبان وارد است، ایجاد تفرقه در میان نیروهای سیاسی مخالف جمهوری اسلامی است. بسیاری از نیروهای منتقد جمهوری اسلامی که در سالهای اخیر به دنبال ایجاد یک جبهه متحد برای تغییرات اساسی در کشور بودهاند، با تغییر جهت اصلاحطلبان به سمت سلطنتطلبی، احساس میکنند که درک مشترک از تغییرات و منافع ملی از بین رفته است. این افتراق میتواند مانع از همبستگی موثر نیروهای مخالف جمهوری اسلامی در راستای تحقق دموکراسی و آزادی در ایران شود.
• عدم پاسخگویی به مشکلات امروز ایران: سلطنتطلبی که اکنون توسط برخی از اصلاحطلبان مورد حمایت قرار میگیرد، نمیتواند پاسخگوی مشکلات و چالشهای امروز ایران باشد. بازگشت به رژیم شاهنشاهی که در دوران خود با مشکلاتی همچون فساد و دیکتاتوری مواجه بود، نه تنها به حل بحرانهای فعلی کمک نمیکند، بلکه باعث بازگشت به شرایطی خواهد شد که در آن مردم ایران دوباره زیر سایه یک نظام سرکوبگر قرار خواهند گرفت.
آینده سیاسی ایران در صورتی میتواند روشن و امیدوارکننده باشد که نیروهای اصلاحطلب به جای پیوستن به جریانات سلطنتطلبی، با بازگشت به اصول اولیه خود و تلاش برای تحقق دموکراسی و آزادی در چارچوب جمهوری اسلامی و حتی خارج از آن، به یک جنبش متحد و پایدار تبدیل شوند. بازگشت به رژیم پهلوی نه تنها راهحل مناسبی برای مشکلات کنونی ایران نیست، بلکه ممکن است به نوعی به بازسازی همان سیستمهای فاسد و سرکوبگر گذشته منجر شود.
نتیجه گیری
تغییر جهت برخی اصلاحطلبان جمهوری اسلامی ایران به سمت سلطنتطلبی، نه تنها از نظر سیاسی قابل نقد است بلکه از نظر اخلاقی و اجتماعی نیز به شدت مورد سوال قرار دارد. این تغییر رویکرد نه تنها به تضعیف اصول اولیه اصلاحات میانجامد بلکه میتواند موجب افتراق بیشتر در میان نیروهای مخالف جمهوری اسلامی و ایجاد مشکلات جدید برای آینده ایران شود. برای رسیدن به یک ایران آزاد، دموکراتیک و مستقل، بهتر است که نیروهای اصلاحطلب و دیگر مخالفان جمهوری اسلامی به دنبال ایجاد یک جبهه متحد برای تحقق تغییرات اساسی باشند، نه اینکه به تکرار اشتباهات گذشته بازگردند.












دیدگاهتان را بنویسید