چکیده : با افزایش نارضایتیهای عمومی از وضعیت اقتصادی، سیاسی و اجتماعی در ایران، گمانهزنیها درباره آینده نظام سیاسی و احتمال گذار به ساختاری متفاوت بیش از پیش مطرح شده است. یکی از بحث برانگیزترین سناریوها، امکان بازگشت رضا پهلوی یا سلطنت به صحنه سیاسی ایران است. این نوشتار با رویکردی تحلیلی به بررسی زمینههای اجتماعی و سیاسی، محدودیتهای ساختاری و نقش احتمالی رضا پهلوی در سناریوهای گذار میپردازد.
دولت شاهنشاهی در ایران، به مدت بیش از پنج دهه از زمان روی کار آمدن رضا شاه پهلوی در سال 1305 (1925میلادی) و ادامه آن توسط پسرش محمدرضا شاه تا انقلاب اسلامی در سال 1357 (1979 میلادی)، یکی از دورههای پرتنش و پر تناقض با انقلاب مشروطیت در تاریخ ایران بود.
حکومت رضا خان در ابتدا با شعارهای مدرنیته ، ترقی و نوسازی قدرت را در دست گرفت و به تدریج تمام ارکان کشور را در قبضه خود درآورد. مجلس، مطبوعات، احزاب و حتی نهادهای مذهبی یا به زیر سلطه خود درآورد یا آنها را سرکوب کرد و به تدریج به یک نظام دیکتاتوری نظامی تبدیل شد. هرچند برخی اصلاحات مدنی و نوسازیهای زیرساختی در دوره رضا شاه انجام گرفت، اما این تغییرات با تمرکز قدرت و حذف مخالفان و خاموش کردن صداهای اعتراض همراه شد.
در این دوره با روی کار آمدن رضا خان دستاوردهای مشروطه، یکی پس از دیگری تضعیف و از بین رفت، مجلس، که باید سنگر مردم در برابر قدرت مطلقه باشد به نهادی فرمایشی و بیاختیار بدل شد. احزاب سیاسی و مطبوعات آزاد، زیر تیغ سانسور رفته، تهدید و خاموش شدند یا به ابزار تبلیغ حکومت بدل گشتند. در ظاهر، قوانینی نوین و نهادهایی مدرن پدید آمدند؛ اما این نوسازی، نه برخاسته از اراده مردم، بلکه پروژهای فرمایشی و متمرکز برتثبیت قدرت شاه بود. در فضای متلاطم و پرخشونت، مخالفان سیاسی از هر نحله فکری، از کمونیست ها تا روحانیون سرکوب، زندانی یا اعدام شدند. جنبشهای قومی و منطقهای، با قشون و ژاندارمهای شاه به خاک و خون کشیده شد و عرصه سیاسی را بر هر صدای مستقل و معترضی تنگ کرد.
در پس این تظاهر به توسعه یافتگی اما، وجدان ملی مردم زخمی و روح آزادی، که با انقلاب مشروطه جان گرفته بود، بار دیگر به فراموشی و محاق رفت. ذیلاً به بررسی آثار مخرب دولت شاهنشاهی و عدم تمایل مردم ایران به سیستم پادشاهی که با رخداد انقلاب 1357 روبرو بر چیده شد.
از آنجایی که نظام پادشاهی، به ویژه سلطنت رضا خان و محمد رضا شاه و جدیداً ادعای پسرش رضا دوباره نقل مجلس سیاست زده ها شده است، بی مناسبت نیست که علت مخالفت مردم با نظام شاهی در ایران پیش از انقلاب ۱۳۵۷ را با مجموعهای از عوامل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و فکری آن دوره باز نگری کنیم، تا روشن شود، چه عواملی باعث نارضایتی و اعتراضات قشرهای مختلف جامعه ومنجر به بر چیدن سلطنت در ایران شد. به چند نمونه از این عوامل ذیلا اشاره می کنیم:
فساد اقتصادی گسترده در دستگاه حکومتی خاندان پهلوی (پدر و پسر) که بخش عظیمی از منابع طبیعی و ثروتهای ملی به دست فامیل و نزدیکان و گروههای خاص وابسته به آن دستگاه قرار داده شد که نارضایتی شدید اجتماعی را در پی داشت، در حالی که بسیاری از مردم ایران در فقر و تنگدستی به سر میبردند، زندگی اشرافی و تجملاتی طبقات بالا و وابسته به رژیم شاه و فساد در درون ساختار حاکمیت نهادینه شد که موجب اعتراض و تشدید شکافهای مختلف اجتماعی شد. با وجود درآمدهای عظیم نفتی، شکاف طبقاتی افزایش یافت، پروژههای توسعه عمدتاً به نفع طبقات خاص و منحصر به نزدیکان دربار شد، این نابرابری اقتصادی خشم عمومی را برانگیخته بود.
سازمان اطلاعات و امنیت کشور که به عنوان یکی از ارکان سرکوب مردم و فعالان سیاسی شناخته میشد بنام ساواک در بسیاری از موارد به شکنجه، بازداشتهای غیرقانونی و آزار مخالفان سیاسی میپرداخت. رسانهها تحت نظارت شدید دولت قرار داشتند و هیچ گونه انتقادی از شاه یا نظام او نمیتوانست منتشر شود. هرگونه اعتراض یا بیاحترامی به شاه یا دولت با برخوردهای شدید امنیتی و سر کوب روبرو میشد.
انقلاب سفید محمد رضا که در دهه ۴۰ شمسی صورت گرفت اما موجب تضعیف ساختار سنتی جامعه، مهاجرت گسترده روستاییان به شهرها، و نارضایتی مالکان زمین و روحانیون شد.
محمد رضا شاه با انحلال احزاب مردمی، سرکوب مخالفان، ایجاد حزب دولتی «رستاخیز» و گسترش اختیارات ساواک که فضای سیاسی را به شدت محدود کرد. مخالفان سیاسی، روشنفکران، روحانیون و حتی دانشجویان تحت فشار و کنترل بسیار شدید قرار گرفتند.
– یکی دیگر از انتقادات جدی به حکومت پهلوی، وابستگی شدید به سیاستها و منافع آمریکا و غرب بود. حضور گسترده مستشاران نظامی و اقتصادی خارجی، احساس تحقیر ملی را در میان بخشی از مردم تقویت کرده بود. این امر بهویژه از سوی نیروهای مذهبی و ملی مورد انتقاد گرفته بود.
– در سیاستهای فرهنگی و تعارض آنها با سنتهای دینی، برخی اصلاحات فرهنگی، نظیر کشف حجاب در دوره رضاشاه و سیاستهای فرهنگی مدرنگرایانه در دوره محمدرضا شاه، از جمله جشن هنر شیراز یا اصلاحات آموزشی، از دید بسیاری از مذهبیون، تهدیدی برای دین و سنتهای اسلامی تلقی میشد.حوادثی چون قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و سرکوب خونین آن، کشتار ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ (جمعه سیاه) و برخورد خشن با تظاهرات مردمی، موجب گسترش خشم عمومی و افزایش مشروعیت نیروهای انقلابی شد.
پرسش، آیا سلطنت به ایران باز می گردد؟
پرسش از امکان بازگشت رضا پهلوی به قدرت در ایران، پرسشی چندلایه و وابسته به شرایط سیاسی، اجتماعی، و بینالمللی است. در پاسخ به این پرسش، باید میان خواستههای بخشی از مردم و واقعیتهای سیاسی و ساختار حاکم بر نظام جمهوری اسلامی تفاوت قائل شد. در ادامه، این موضوع را در قالب چند محور بررسی میکنیم:
نارضایتی عمومی بستری برای تغییر است اما نه لزوماً به معنی بازگشت به سلطنت، نارضایتیهای مردمی از وضعیت اقتصادی، محدودیتهای سیاسی و اجتماعی، و فساد اداری در سالهای اخیر افزایش یافته است. این نارضایتیها گاه در قالب اعتراضات گسترده (مانند اعتراضات ۱۳۹۶، ۱۳۹۸ و ۱۴۰۱) بروز یافتهاند، اما این نارضایتیها بهطور کلی متوجه کل نظام حاکم هستند، نه الزاماً بیانگر تمایل به بازگشت سلطنت یا شخصی خاص.
برخی اقشار، خواهان گذار به نظامی سکولار و دموکراتیک هستند، بدون آنکه سلطنت یا رضا پهلوی گزینه قطعی آنها باشد. رضا پهلوی در سالهای اخیر تلاش کرده است خود را بهعنوان چهرهای ملی، فراملی، و دموکراسیخواه معرفی کند، نه صرفاً یک وارث سلطنت. او بارها اعلام کرده که به دنبال بازگشت سلطنت به معنای سنتی آن نیست، بلکه مدلی انتخابی و مردمی را دنبال میکند .
البته با توجه به ستِمی که در دوره چهل ساله حاکمیت ولی فقیه بر مردم رفته است، در قیاس ذهنیِ برخی از اقشار جامعه، یک خوشبینی ذهنی نسبت به دوران پهلوی ایجاد و به نوعی نوستالژی تبدیل شده است، که این مربوط به روند تاریخی حاکمیت است و نه ناشی از فعالیت های سیاسی رضا پهلوی!
با این وجود محبوبیت در برخی اقشار، پایگاه اجتماعی و سیاسی مشخص و فراگیری در داخل کشور ندارد، دستکم بهصورت سازمانیافته و قابل سنجش، مطرح نیست.
از این رو اگر روزی گذار سیاسی از جمهوری اسلامی ممکن شود (مثلاً از طریق انقلاب، فروپاشی درونی، یا مصالحه ملی)، نظام جایگزین بهاحتمال قوی باید از دل یک روند دموکراتیک انتخاب شود، مانند:رفراندوم ملی برای تعیین نوع حکومت (جمهوری، سلطنت مشروطه، یا نظامی دیگر) و یا تشکیل مجلس مؤسسان یا نهاد انتقالی و نقش احتمالی رضا پهلوی بهعنوان یک بازیگر نمادین یا گذار، نه لزوماً پادشاه.
نتیجهگیری
دولت شاهنشاهی در ایران با ویژگیهای دیکتاتوری، فساد اقتصادی و اجتماعی و سرکوب مخالفان، دوران بسیار پرچالشی را برای مردم ایران رقم زد. پس از انقلاب 1357 مردم ایران با پسر شاه، رضا پهلوی، مخالف شدند، چرا که او را به عنوان نمادی از همان رژیم دیکتاتوری و فسادآمیز میشناختند. در نهایت، تجربه حکومت پهلویها در ایران به عنوان یک فصل تاریک از تاریخ این کشور باقی مانده است که نه تنها به نارضایتی اجتماعی انجامید بلکه به یک تحول اساسی در ساختار سیاسی ایران منجر شد.
بازگشت رضا پهلوی به حکومت به شکل سلطنت سنتی، در شرایط فعلی نامحتمل است و اگر تغییری اساسی در ساختار نظام سیاسی ایران رخ دهد، پس از سالها مقاومت از سوی مردم و سرکوب و اعدام از سوی حکومت ولایت فقیه ، بازگشت به نظام اسبتدادی گذشته ، عقب راندن تاریخ عبث وناممکن است !











دیدگاهتان را بنویسید